کد مطلب:224590 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:250

چرا امام رضا به ایران آمد
علت مسافرت آن حضرت به ایران این بود كه عبدالله معرف به «مأمون» هفتمین خلیفه از سلسله ی بنی عباس كه فرزند دوم هارون بود [1] .

، آن حضرت را به ایران دعوت كرد، البته دعوتی مصرانه و پیگیر كه سرانجام به شهادت آن حضرت منجر گردید.

امین كه برادر بزرگتر مأمون بود و مادرش «زبیده» بانوی اول دستگاه خلافت هارون بود، از طرف پدر به عنوان جانشین اول تعیین شده و قرار بود برادرش مأمون بعد از او خلیفه ی مسلمین گردد!

اما او پس از مرگ هارون همین كه به خلافت رسید، در نظر گرفت خلافت اسلامی را در انحصار خاندان خود



[ صفحه 9]



قرار دهد و نمی خواست طبق سفارش هارون، بعد از او خلافت به برادرش مأمون برسد، چون مأمون از طرف مادر نه از عرب و نه از بنی هاشم بود.

البته بر سر این موضوع، جنگ میان آن دو برادر در گرفت و در جریان همین زد و خوردی كه بین لشكریان او و طرفداران مأمون واقع شد،امین به قتل رسید و زمینه برای خلافت مأمون كه به حمایت طرفداران ایرانی خود بزرگترین مانع را برای احراز مقام خلافت از میان برداشته بود فراهم گردید.

مأمون كه بود و چه می خواست؟

مأمون در زمان پدرش از طرف وی والی خراسان بود. او بعد از در افتادن با برادرش بر سر خلافت و كشته شدن امین مركز خلافت خود را از بغداد به مرو منتقل كرد.

مأمون به خیال خود با از بین بردن برادرش امین و سركوب كردن طرفداران او و تبلیغات دامنه داری كه هواخواهانش به نفع او انجام دادند، راه را برای ریاست مطلقه ی خود هموار كرده بود، اما بعد از این جریان متوجه به یك مسأله اساسی گردید و آن این بود كه احراز مقام ریاست مطلقه كافی نیست و عمده ی كار، حسن اداره ی آن است و این كار به پشتوانه ی اساسی نیازمند است.

دو نكته ی زیر ذهن او را سخت به خود مشغول كرده بود و می دانست كه:



[ صفحه 10]



اولا دستگاه حاكمه از وجود یك ركن مهم علمی و معنوی كه بتواند پشتوانه ی حل مشكلات از جهات مختلف باشد خالی است. و این كمبود با علمای موجود در دستگاه خلافت عباسیان كه غالبا متملق و بیمایه بودند تأمین نمی شد، زیرا او به روحیات و درجه ی همت متصدیان شاغلان امور علمی و دینی موجود آگاهی داشت و به خوبی می دانست كه مدعیان و مسند نشینان این كار صلاحیت و جامعیت لازم را برای انجام این امور مهم ندارند.

ثانیا جامعه ی اسلامی آن روز عموما و گروه كثیری از مردم آگاه و بالاخص طرفداران آل علی، توجه خاص به «علی بن موسی الرضا» داشتند كه بعد از شهادت پدرش مدت 15 سال با درایت خاص این دوران درهم ریختگی جامعه ی اسلامی را گذرانده بود و نفوذ و مقام و موقعیت خاصی از نظر معنوی و علمی در دلها داشت.

البته با اینكه معلوم بود امام رضا (ع) كسی نیست. كه غافلگیر شود و فریب الفاظ و تعارفهای سطحی و تو خالی را بخورد، اما مأمون پیش خود گمان می كرد كه با این راه می تواند آرامشی را در قلمرو حكمرانی خود برقرار سازد و بهره برداریهایی بنماید و یا لااقل با این اقدام خود سرپوشی روی كارهائی كه شده بود و یا در نظر انجام یابد بگذارد.



[ صفحه 11]




[1] خلفاي بني عباس 37 تن بودند كه از سال 132 هجري تا 654 حكومت را به نام اسلام در دست داشتند.

پس از قيام ابومسلم عليه خلفاي بني اميه، اولين خليفه ي رسمي بني عباس، عبدالله (احمد) سفاح بود، پس از او برادرش منصور خليفه شد كه بغداد را بنا كرد، و بعد به ترتيب مهدي، هادي، هارون، امين و مأمون سومين تا هفتمين آنان محسوب مي شوند.